loading...
قطره ای عبرت
امیر بازدید : 7 چهارشنبه 18 تیر 1393 نظرات (0)

 

خدایا برایم مهم نیست که مردم این شهر مرا امل می بینند

مهم این است که تو مرا خوشگل می بینی


در راستای اهداف شیطان و یاورانش در نظر داریم مسابقه ای با جوایز نفیس تحت عنوان "بی حجابی" ترتیب بدهیم؛ لذا از شما متقاضیان دعوت میشود حضور خود را با یک پیامک با متن: "یا شیطان"به شماره 666666 ارسال نمایید.نکته: همه شرکت کننده گان این مسابقه از جوایز بهره مند خواهند بود.
شرایط مسابقه:
1- در این مسابقه افرادی که بدحجاب تر باشند، برنده خواهند بود.
2- افراد چادری که آرایش میکنند و موهایشان را بیرون میگذارند، از امتیاز ویژه برخوردار خواهند بود.
3- پوشیدن کفش های پاشنه دار و محرّک
4- نپوشیدن جوراب یا حداقل پوشیدن جوراب های رنگ پا یا رنگی محرّک
5- ارادت نداشتن به خون شهدا
5- بی توجهی به دستورات قرآن و سایر ادیان آسمانی
6- شوخی و خنده با نامحرم و عشوه گری (حتی اگر برادر شوهر، داماد یا عموی شوهر هم باشد، پذیرفته است.)
7- پوشیدن لباس های اندامی و بدن نما
8- استفاده از هرگونه زینت که خلاف آیه قرآن باشد.
9- نداشتن ارادت به امام زمان(عج)
1۰- فروختن عفت و زنانگی و نجابت با قیمت ارزان
11- توجه به مدل های ماهواره و الگوهای غربی

مکان مسابقه:

- کوچه و خیابان
- مدرسه و دانشگاه
- مکان های عمومی (پارک ها،سینماها)
- مهمانی های خانوادگی و دوستانه
- روی خون شهدا
- در کشور امام زمان(عج)
- در مجالس عزای امام حسین(ع)

زمان مسابقه:

- از امروز تا هر زمانی زیبایی دارید...
- از امروز تا شب اول قبر...
- از امروز تا هر زمانی خدا به شیطان فرصت داده...

اهداف مسابقه:

- نارضایتی خداوند
- شکستن دل امام زمان(عج)
- سیلی زدن به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
- بی حرمت کردن به خون شهدا
- رضایت شیطان و یاورانش و استکبار جهانی
- لرزاندن دل جوان هایی که شرایط ازدواج ندارند.
- دور کردن جوان ها از خدا و امام زمان(عج) به علت افتادن به گناه
- رواج ابتذال در جامعه
- بی میل کردن مردان جامعه به همسرانشان و تقویت حس تنوع طلبی آن ها
- غارت کردن حیا و عفت دختران
- ایجاد فضای رقابتی جهت بی حجابی
- و صد ها هدف دیگر...

یاوران حجاب

معطل چه هستید!!!

همین الان ثبت نام کنید و جوایز این مسابقه را از دست ندهید...

چشم امام زمان(عج) به شماست؛ برای غریب تر شدنش یک قدم بردارید؛ شک نکن دختر! دستورات قرآن را هم بی خیال شو! این ها مال 1400 سال پیش است... به این هم فکر نکن که در کربلا وقتی دختران امام حسین(ع) و عزیز دردانه هایش را با تازیانه میزدند، زیر شلاق ها فریاد میزدند: ما را بزنید اما به حجاب ما توهین نکنید.... همه این حرف ها را دور بریز و از الان وارد این مسابقه شو؛ نگاه کن ببین خیلی ها آمده اند! مواظب باش از بقیه عقب نمانی...

امیر بازدید : 5 چهارشنبه 18 تیر 1393 نظرات (0)

 

دانشجو بود، دنبال عشق و حال،خیلی مقید نبود،یعنی اهل خیلی کارها هم بود،تو یخچال خونه ش مشروب هم میتونستی پیدا کنی….

از طرف دانشگاه اردو بردنشون قم…قرار شد با مرحوم آیت الله بهجت(ره)هم دیدار داشته باشن..

وقتی رسیدیم پیش آقای بهجت،بچه ها تک تک ورود میکردن و سلام میگفتن،آقای بهجت هم به همه سلامی میگفت و تعارف میکرد که وارد بشن…من چندبار خواستم سلام بگم…

منتظر بودم آقای بهجت به من نگاهی بکنن…امااصلا صورتشون رو به سمت من برنمیگردوندن…درحالیکه بقیه رو خیلی تحویل میگرفتن…

یه لحظه تو دلم گفتم:”"حمید،میگن این آقا از دل آدما هم میتونه خبر داشته باشه…تو با چه رویی انتظار داری تحویلت بگیره…!!!تو که خودت میدونی چقدر گند زدی…!!!”"

خلاصه خیلی اون لحظه تو فکرفرو رفتم…تصمیم جدی گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم،وقتی برگشتیم همه شیشه های مشروب رو شکستم،کارامو سروسامون دادم،تغییر کردم،مدتی گذشت،یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم واستادم

،از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دانشگاه دوباره میخوان برن قم،چون تازه رفته بودم با هزار منت و التماس قبول کردن که اسم من رو هم بنویسن،اما به هرحال قبول کردن…

اینبار که رسیدیم خدمت آقای بهجت،من دم در سرم رو پایین انداخته بودم،اون دفعه ایشون صورتش رو به سمتم نگرفته بود،تو حال خودم بودم که دیدم بچه ها صدام میکنن"حمید..حمید…حاج آقا باشماست”"
نگاه کردم دیدم آقای بهجت به من اشاره میکنن که بیا جلوتر…آهسته در گوشم گفتن:


یک ماهه که امام زمانت رو خوشحال کردی…
امیر بازدید : 10 چهارشنبه 18 تیر 1393 نظرات (0)

 

اومد و بهم گفت : میشه ساعت 4صبح بیدارم کنی تا داروهامو بخورم ؟ ساعت 4 بیدارش کردم ، تشکر کرد وبلند شد از سنگر رفت بیرون بیست الی بیست وپنج دقیقه گذشت ، اما نیومد ... نگران شدم رفتم دنبالش ودیدم یک قبر کنده وتوش نماز شب می خونه و زار زار گریه می کنه بهش گفتم : مرد حسابی توکه منو نصف جون کردی می خواستی نماز شب بخونی چرا به دروغ گفتی مریضم ومیخوام داروهام رو بخورم ؟ برگشت وبهم گفت : خدا شاهده من مریضم ، چشم های من مریضه ، دلم مریضه من شانزده ساله چشام مریضه چون توی این شانزده سال امام زمان(عج) روندیدم دلم مریضه ، بعد از16 سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار کنم گوشام مریضه ، هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم.

(خاطره ای از زندگی شهید صاحب الزمانی)

امیر بازدید : 7 چهارشنبه 18 تیر 1393 نظرات (0)

 

داستان زیر رو از دست ندین

خانوووووووم… شــماره بدم؟

خانوم خوشــــــگله! برسونمت؟

خوشــــگله! چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟

111.jpg

این‌ها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می‌شنید!

بیچــاره اصلاً اهل این حرف‌ها نبود… این قضیه به شدت آزارش می‌داد.

تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگی‌اش بازگردد.

روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت…

شـاید می‌خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی…!

دخترک وارد حیاط امامزاده شد… خسته… انگار فقط آمده بود گریه کند…

دردش گفتنی نبود…!

رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد…وارد حرم شد و کنار ضریح نشست. زیر لب چیزی می‌گفت انگار! خدایا کمکم کن…

چند ساعت بعد، دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد…

خانوم! خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنند!

دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند… به سرعت از آنجا خارج شد… وارد شــــهر شد…

امــــا…اما انگار چیزی شده بود… دیگر کسی او را بد نگاه نمی‌کرد…!

انگار محترم شده بود… نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی‌کرد!

احساس امنیت کرد… با خود گفت: مگه می شه انقد زود دعام مستجاب شده باشه! فکر کرد شاید اشتباه می‌کند! اما این‌طور نبود!

یک لحظه به خود آمد…

دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته…!

امیر بازدید : 6 چهارشنبه 18 تیر 1393 نظرات (0)

 

http://www.uplooder.net/

 

فیسبوک : آخرین بازدید ؛ 10 دقیقه قبل

پلاس : آخرین بازدید ؛ 8 دقیقه قبل

ویچت : آخرین بازدید ؛ 12 دقیقه قبل

وایبر : آخرین بازدید ؛ 14 دقیقه قبل

قرآن : آخرین بازدید ؛ رمضان سال گذشته!

اَلَم یَانِ لِلَذینَ اَمَنُوا اَن تَخشَعَ قُلوبُهُم لِذِکرِ اللَه

آیا هنوز وقت آن نرسیده است که دل های مومنان برای خدا خشوع کند؟!

امیر بازدید : 7 چهارشنبه 18 تیر 1393 نظرات (0)

نام ونام خانوادگی :محمدرضا شفیعی

مدت زمان بودن بدن زیر خاک وبرگشت به وطن : 16سال

http://www.eideha.com/gallery/upload/images/98151073452946378916.jpg

 بعد از تبادل اسرا، حالا نوبت جنازه‌ها بود. قرار شد حتی استخوان‌های شهدا را تحویل بدهند. عراقی‌ها رفتند سراغ قبرها. یكی شان هم قبر محمدرضا بود. مشغول شدند و با بیل و كلنگ خاك‌ها را كنار زدند، امابيچاره ها ، بیچاره بودند در كفرشان ، بیچاره‌تر شدند.


محمدرضا صحیح و سالم بود. به فكر چهار تكه استخوان بودند و حالا بدن محمدرضا سالم بود. موهایش، پوستش، مژه‌اش، زخم تنش...، انگار محمدرضا همين چند دقیقه پیش شهید شده

عكس‌ها و مدارك را مطابقت كردند اما قبر قبر محمدرضا بود و جناره سالم سالم

دشمن به یقین رسید در كفر و جهنم رفتنش. خبر به گوش صدام رسید. دستور داد جنازه را تحویل ندهند. آبرو كه نداشت ولي محمدرضا رسواترش می‌كرد . سه ماه محمدرضا را (به دستور صدام) زیر آفتاب داغ عراق گذاشتند تا شرمندة مولایش موسی بن‌جعفر(ع) نباشد . هیچ اتفاقی نیفتاد . پودر تجزیه روی بدن و صورت محمدرضا ریختند. نه سوخت و نه پودر شد. فقط كمی تغییر كرد. سفید بود رنگش. سبزه بامزه شد. بدبختی و شقاوت شده بود خوره و به جانشان افتاده بود. صلیب سرخ در جریان بود و ایران هم مدرك داشت. مجبور شدند كه محمدرضا را تحویل بدهند؛ «و مكروا مكروالله والله خیر الماكرین».

امیر بازدید : 6 چهارشنبه 18 تیر 1393 نظرات (0)


چقدر خنده داره که حاضریم روزانه حداقل 60 دقیقه با مخاطب خاصمون تلفنی یا حضوری صحبت کنیم و ارتباط داشته باشیم اما حاضر نیستیم روزی 15 دقیقه با خدامون صحبت کنیم...
چقدر خنده داره که 60 دقیقه دیدن فوتبال یا سریال مورد علاقمون مثل برق و باد و به شیرینی میگذره اما 15 دقیقه عبادت خدا رو با بی میلی انجام میدیم, انگاری که صد سال قراره طول بکشه...
چقدر خنده داره که روزانه هزار جور دل دیگران رو میشکنیم و انواع و اقسام گناه رو انجام میدیم اما هممون هم انتظار داریم که عاقبت بهشتی بشیم.....
چقدر خنده داره که تسبیح به دست برای فرج آقا دعا میکنیم اما به دستهای کوچکی که به زور به شیشه ماشینمان رسیده و صدا می زند" آقا....آقا ازم یه چسب زخم بخر به پولش نیاز دارم "بی توجهیم.....
چقدر خنده داره که مسخره ترین جک یا خاطره اینجا 400 تا لایک می خوره اما پستی با موضوع خداوند و امام زمان روی هم 200 تا....
چقدر خنده داره که تا زمانی که مشکل نداریم و غرق خوشی هستیم خدا رو یاد نمی کنیم اما همین که به مشکل بر می خوریم و دلمون می شکنه یاد خدا می افتیم و رو به نذر و دعا میاریم...
و چقدر خنده داره همین که مشکلمون حل شد بعد از چند روز دوباره خدا رو فراموش میکنیم....
خنده داره؟؟نه عزیزم تاسف آوره
خدا جون,جوونیم خودت ماهارو به جوونیمون ببخش

امیر بازدید : 7 چهارشنبه 18 تیر 1393 نظرات (0)

 

یه روز یه ترک بود...

یه روز یه لر بود...

یه روز یه رشتی بود...

یه روز یه اصفهانی بود...

هممون وقتی این جملاتو میشنویم منتظریم تاطرف مقابل بعدش یه جک خنده دار بگه...

ولی امروز من میخوام براتون یه داستان بگم که قهرمانای این داستانمون ترک و اصفهانی و ... هستن.من نویسنده نیستم ولی کاش یه نویسنده بودم تا میتونستم این شخصیت هارو بهتر تصویر کنم.

 

یه روز یه ترکه بود...

 

40741667246109405850.jpg  94295124898826979429.jpg


اسمش مهدی بود،اسم برادرشم حمید...       

شجاع بودند و نترس...
برای مردم ایران ، آزادی می خواستند
مهدی شهردار شهرشون بود...موقع جنگ همه چی رو رها کرد و رفت جبهه ... وقتی خبر شهادت برادرش حمید رو بهش دادن  فقط گفت: انالله و اناالیه راجعونبه یکی گفت: «سریع برو کالک و هر چیزی که توی جیب حمید جا مانده بردار بیاور چندنفر آمدند و گفتند: «چرا خودش را نیاوریم؟گفت : یا همه یا هیچ‌کس آمدند و گفتند حمید کنار دجله است و فقط توانسته‌اند یک پتوی سیاه بکشند روش و برگردند. همه انتظار داشتند آقامهدی بعد از عملیات برود شهر خودشان و مراسم بگیرد، اما نرفت. چون حمید وصیت کرده بود بعد از او آقامهدی باید اسلحه‌اش را بردارد....چندوقت بعد خودش شهید شد و بعد شهادتش هدف خمپاره ی دشمن قرار گرفت تا حتی یک متر از این دنیا را برای تدفینش اشغال نکند...                                  "حتما ادامه ی مطلب رو هم بخونید"

امیر بازدید : 7 چهارشنبه 18 تیر 1393 نظرات (0)

 

همیشه وقتی ازحیاوحجاب حرف میزنیم  از خانوم ها میگیم

 

از چادری ها میگیم


اما امروزمیخوام بگم...


 سلامتی هر پسری که ریش داره و  وبهش میگن پاچه بزی و خم به ابرو نمیاره... 

 

سلامتی اونیکه پاتوقش گلزار شهداس نه باشگاه کامبیز بدنساز..

  

سلامتی پسری که سَرشوخم میکنه تا سنگ فرش خیابونا ،نه رودروی ناموس مردم...


سلامتی هرچی پسره که بلوزاستین بلند میپوشه و شلوار پارچه ای..

 

سلامتی اون پسری که وقتی تو تاکسی میبینه دوتا خانم نشسته نمی ره وسطشون بشینه

                                  

سلامتی اون پسری که بعد امتحان نمیره پیش همکلاسی های مونث و به بهانه ی امتحان بگوبخند

راه بندازه 


سلامتی اقا پسری که وقتی تو ماشینش صدای ضبطش رو بلند میکنه نوای کربلا کربلا میاد...

 

*بقیه در ادامه ی مطلب...حتما بخونید*

تعداد صفحات : 8

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 74
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 42
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 36
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 36
  • بازدید ماه : 36
  • بازدید سال : 42
  • بازدید کلی : 1,022